سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خانه
مدیریت
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها ::
22049

:: بازدیدهای امروز ::
6

:: لینک به وبلاگ ::

داستان عشق - دست تقدیر

:: موضوعات وبلاگ::


:: دوستان من ::


آسمونی
1000نکته
خانه دوست اینجاست

:: خبرنامه ::

 

:: آرشیو ::

زمستان 1384
پاییز 1384

:: موسیقی وبلاگ::

music


 

داستان عشق - دست تقدیر

داستان عشق

یکشنبه 84/8/29 ساعت 5:25 عصر

 

داستان عشق بی فرجام خود را به که گویم...

                                   چشمانم طاقت گریه ندارد !!! به که گویم ...

می خوام شروع به نوشتن کنم ، ولی نمی دونم از کی بنویسم ، از لیلی بگم یا از مجنون بنویسم ، از شیرین بگم یا از فرهاد ، شاید بهتره از رمئو بگم ، نه ! ژولیت بهتره، وای میشه از چند نفر گفت و نوشت .

ولی من از هیچ کدوم نمی نویسم ، من از خودم می نویسم ، خودی که در خویش آواره، از خودی که الآن یک سالی می شه از عشقش خبر نداره ، یک سالی می شه که هر شب خوابشو می بینه ; زیبا نیست !!!؟ آدم یه نفر که ترکش کرده هنوز بیشتر از جونش دوست داشته باشه ،

به قول استاد‌ :

" تو دلت دوست داشته باش نه رو زبونت "

یعنی الآن کجاست ؟ حالش چطوره ؟ نمی دونم !!!

اینقدر از این سوالها تو ذهنم هست که برای هیچکدومش جوابی ندارم .

نمی دونم !!! ولی نمی تونم فراموشش کنم !!!

هر چند :

عشاق شکست خورده را تقدیر چنین باید ...


نوشته شده توسط: چه فرقی میکنه ؟

نوشته های دیگران ()